یکی از مشکلات زندگی مومنین فراموش کردن خویشتن خویش در این زندگی مادی است . مومنینی که گاه در پیچ و خم دنیای مادی گم میشوند.
وقتی خاطرات گذشت را مرور می کنم می بینم شیدایی و الفت با معنویتی که قبلا روح خسته از زندگی مرا نوازش می دهد ، اینکه جایش را به کلی نماد و مظاهر داده است.
پیچ و خم زندگی جاده پشت سرم را گم نموده است... زیبایی های دنیا ، عالم دیوانگی ام را گرفته است...
چسبیده ام به یک مشتی میز و صندلی و جلسه و امضاء و.... و عالم شیدایی ام فراموشم شده است ؛ که روزگاری با پای برهنه میرفتیم به زیارت شهدا... آه که چقدر زیبا بود ...
اینک دیگه عار است که لباس خاکی به تن کنم و برای ماکت شهدا شب نخوابی بکشم ... اینک دیگر عار است که وقتی با پای برهنه خاک شلمچه را بر سر بمالم ... اینک دیگر عار است که عاشورای حسین در بین خیل عزاداران دیوانه وار به دنبال معشوقم بگردم...
اف بر این ضوابط دنیا ...
چقدر حالم از این قوانین و پوچ و خیالی که به آن اجبار شده ام بهم میخورد...
چقدر دلم برای خودم تنگ گشته است...
چقدر دلم برای شب نخوابی های شبهای اردوی زیارتی تنگ شده است. ان روزها که برای معنویت بال بال میزدم. ان روزها که دوستان معنوی داشتم...
اما خط قرمز من حسین است... اگر این سینه چاکی ها و حروله کردن ها برای حسین برایم نمی ماند فاتحه خودم را میخواندم...
اری که چه بی رحمانه دنیا مرا مجبور به عاقل بودن نموده است. دلتنگی ام بی توصیف است ..
الان شب به نیمه رسیده است و من هنوز دلتنگ خودم هستم...
و دوستی که همیشه در دلتنگی هایم دلتنگ بوده است تحمل بی او بودن دارد مرا میکشد ...
حسین آقا ، حسین جان ، معشوق من ، لایمکن الفرار از عشق حسین...
من عالم شیدایی خودم را میخواهم... من بدون عشقت هیچ میشوم...
خسته شده ام از بس خودم را عاقل گرفته ام .. آآآآی اهل عالم من دیوانه ام ...
میخواهم برایت بمیرم ...
دنیا خیلی بی رحم است ... زین پس روی دنیا را هم کم خواهم کرد .. این قوانین پوچ و عنوانین بی بته را از خود دور می کنم..
میخواهم همان دیوانه بمانم ...مدیر و مسئول و... بماند برای اهلش ...
همان دیگر """رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس""" می خواهم رند بمانم...
حسین در آستانه اربعینت تو را می خوانم با تمام وجودم ...
ای یارمن ، ای ارام جان من ، محبوب من
می دانی بی تو می میرم ، بی تو روزم شب نمیشود... به ذکر تو هفته ام به پایان نمی رسد ..آن جایی که تو نیستی من نیستم ... سراغم را بگیر!
حسین جان ، مهربان اربابم ، ای کسی که شب های شیدایی ام را با تو گذرانده ام دستم بگیر آقا ... مرا عاشق خودت گردان و نعمت دیوانه تو بودن را بر من ارزانی کن که سرمایه قیامتم باشد...
اللهم اجعلنی هوای عندک ...
| [ کلمات کلیدی ] :